مادر هانیه زنگ زد گفت هانیه خواستگار داره👰🏻♀️😭
14:35
تست آهن پرستی هانیه💔گفتم ماشینو فروختم😭
13:18
برای وستا خواستگار اومده قبولش کرده🤯 بدجوری دعوامون شد🤬🤦♂️
8:06
از عسل چندشم میشه🤢 گریه ش در اومد😐
10:16
اشتباهی هانیه رو سارا صدا کردم😂شهیدم کرد😭
6:06
مصی آبروی من و برده 🤬بدون آرایش خیلی زشته 😒
10:05
به هانیه گفتم ایییدز گرفتم😂سکته کرد
13:43
من تا حالا تو چشم های دختر نگاه نکردم 🤣دختره عاشق امیر ویکتور شد 🤩
12:51