بیوه بودم و خونه برادرشوهرم خوابیدم که نیمه های شب چیزی رو بین پاهام حس کردم چشمم رو که باز کردم...
12:18
زن دایی خوشگلم سرما خورده بود ازم خواست آمپولشو بزنم تا شلوارشو داد پایین...
45:38
هیجانی و پشم ریزون اگه ناراحتی قلبی داری توصیه میکنم گوش ندی…#داستان #داستان_واقعی #پادکست
14:31
بخاطر پول زن پیرمردی شدم که حتی خوابیدن کنارش چندش آور بود و بوسههاش حالم رو بد میکرد اما...
30:34
بعد از بدنيا اومدنم مادرم منو تو سطل اشغال انداخت اما سرنوشت من
8:26
داستان ارسالی از شما: نمی تونستم فکر شو....هر همسایه رو از سرم بیرون کنم تا اینکه...#داستان
19:43
❌هشدار🚨هرگز به این جاده نزدیک نشین❌
12:51
با پسرعمهام فرار کردم اما همون موقع تماس گرفتن و حرفی زدن که بزرگترین راز زندگی جفتمون فاش شد...
52:00